القَلْبُ حَرَمُ اللهِ فَلا تُسْکِنْ فِی حَرَمِ الله غیَرَ الله...

بسم رب الشهدا و الصدیقین....

دوشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۱۹ ب.ظ
بسم رب الشهدا و الصدیقین

اساسنامه هیئت مذهبی بیت الزهرا(سلام ا... علیها)

ماده1: نام

نام هیئت عبارت است از: «هیئت مذهبی بیت الزهرا(س)» که از این پس در اساسنامه «هیئت» نامیده می شود.

ماده2: تعریف

هیئت مجموعه ای است که در چارچوب اهداف و موضوعات مذکور در اساسنامه فعالیت می نماید. هیئت که در سال 1382 تاسیس گردیده است، مستقل بوده و زیر مجموعه هیچ مسجد و حسینیه ای نمی باشد. هیئت در سازمان تبلیغات اسلامی مشهد به شماره 209012268 ثبت می باشد.

ماده3: اهداف

ترویج صحیح رسالت پیامبر اکرم و اهل بیت.

رشد و ارتقا ، پرورش و آموزش جوانان در همه ابعاد فرهنگی سیاسی ، عبادی و علمی.

ماده4: موضوع فعالیت


1)        برگزاری مجالس مذهبی در طی ایام سال به اقتضای مراسم عزاداری یا مولودی خوانی اهل بیت


2)        برگزاری جلسات با محوریت قرآن و دعا و سخنرانی؛ (جلسه هفتگی شب های چهارشنبه در محل مکان ثابت هیئت برگزار می گردد.)


3)        ترویج معارف اسلامی با بکارگیری اساتید فن.


4)        طرحهای فرابرنامه همچون اردو، ایستگاه صلواتی و غیره.


تبصره1:


سایر فعالیتهایی که در اساسنامه قید نشده و در چارچوب اهداف و موضوعات هیئت می باشد؛ پس از تایید هیات موسس و اصلاح اساسنامه امکان پذیر خواهد بود.


 


ماده5: محدود? جغرافیایی فعالیت


هیئت در «منطقه قاسم آباد مشهد» فعالیت خواهد نمود.


 


ماده6 : مدت فعالیت


فعالیت هیئت از زمان تاسیس (فاطمیه1382) به مدت نامحدود می باشد.


ماده7: ارکان 


ارکان هیئت عبارتند از:


الف) هیات موسس     ب) ناظر     ج) سرپرست     د) شورای خادمین


الف) هیات موسس:


متشکل از 17 نفر اعضای فعال و غیر فعال که اسامی آنها بشرح دیل است:


حداقل شرایط و ویژگی ها:


1)    حداقل دارابودن 23 سال سن.


2)    ترجیحا متاهل باشد و یا دارای مدرک تحصیلات عالی باشد.


3)    بمدت دو سال دارای مسئولیت و فعالیت موثر و مفید (به تایید سرپرست) در هیئت باشد.


4)    تمایل به عضویت در هیات موسس داشته باشد.


5)    صلاحیت حضور در هیات موسس را به تایید اکثریت هیات موسس (دوسوم3/2) داشته باشد.


وظایف و اختیارات:


1)    تایید اساسنامه داخلی و یا در صورت لزوم اعمال تغییرات در آن


2)    نظارت و بررسی کار سرپرست جدید برای دوره فعالیت جدید (شش6 ماهه)


3)    تهیه لیست کاندیدا های سرپرستی و لیست اعضای دارای حق رای به سرپرست هیئت


4)    تصمیم گیری های کلی هیئت و تعیین خط مشی هیئت


5)    در صورت لزوم افزایش تعداد اعضای هیات موسس و یا غیرفعال کردن و حذف عضوی از هیات موسس.


6)    بررسی یا رد انحلال هیئت


تبصره2:


1)    رسمی شدن مصوبات هیات موسس با حضور نصف بعلاوه یکنفر(نصف+1) از اعضای فعال امکانپذیر می باشد.


2)  دو2 جلسه غیبت غیرموجه بی دلیل در هیات موسس به عنوان بی اعتنایی و عدم تمایل به حضور فرد تلقی و موجب غیرفعال شدن و سه3 سال غیبت در فعالیتهای هیئت سبب حذف کلی وی از هیات موسس می گردد.


3)    هیات موسس هر دو2 ماه یکبار تشکیل جلسه می دهد.


4)  جلسه فوق العاده هیات موسس بنا به درخواست هیات موسس با هماهنگی ناظر یا نماینده هیات موسس(سرپرست هیئت) برگزار می گردد. جلسه فوق العاده برای رسمیت همان شرایط جلسات عادی هیات موسس را داراست.


 


ب) ناظـر:


1)        از طرف هیات موسس برای مدت یک1 سال از بین اعضای اصلی انتخاب می شود.


2)        دارای تخصص و تبحر کافی بوده و آشنا به وظایف بازرسی باشد.


تبصره5:


ناظر از میان اعضای هیئت موسس و یا یکی از اعضای شورای خادمین دوره قبل باید باشد. (در حال حاضر آقای جلال ذوالفقاری)


حداقل وظایف و اختیارات:


1)        نظارت بر همه فعالیتهای اجرایی هیئت


2)        گزارش هرگونه تخلف شورای خادمین از مفاد اساسنامه و آئین نامه هیئت به هیات موسس


3)        بررسی کلیه اسناد و مصوبات و تایید گزارش


4)        ارایه گزارش عملکرد خود به هیات موسس


5)        پذیرش استعفا: پذیرش استعفای ناظر و به تایید نماینده هیات موسس صورت می گیرد.


6)        عزل : از طرف هیات موسس با اکثریت آراء عزل می گردد.


7)        ناظر بعنوان مهمان در شورای خادمین حضور می یابد.


 


ج) سرپرست:


1)        یکی از اعضای اصلی شورای خادمین است (در حال حاضر آقای امیر موسی زاده)


2)    برای مدت شش6 ماه به پیشنهاد هیات موسس و با رای مخفی کلیه اعضای اصلی دارای حق رای هیئت تعیین می گردد؛ (سرپرست بعنوان نماینده هیات موسس نیز می باشد.)


حداقل وظایف و اختیارات:


1)        امضاء ثابت کلیه اسناد و نامه های هیئت


2)        نماینده رسمی هیئت محسوب می شود.


3)        توزیع مسئولیتهای اجرایی و جذب مشارکت اعضاء در فعالیتها و تحقق برنامه های هیئت


4)        نظارت بر فعالیت اعضای شورای خادمین


تبصره4:


1)        سرپرست پس از فعالیت یا عزل و استعفا مکلف است دفتر ثبت هیئت را به هیات موسس تحویل دهد.


2)        پذیرش استعفا: پذیرش استعفای سرپرست باید به تصویب هیات موسس برسد.


3)        عزل: سرپرست هیئت به تصویب اکثریت آرای هیات موسس عزل می گردد.


 


د) شورای خادمین:


حداقل شرایط و ویژگیها:


1)        همه اعضای شورای خادمین عضو اصلی هیئت می باشند.


2)    شورای خادمین مرکب از هفت7 نفر خواهد بود که عبارتنداز: سرپرست، داخلی، فرهنگی، مالی، پشتیبانی، تبلیغات و روابط عمومی که برای مدت شش6 ماه با نظر سرپرست و تایید ضمنی هیات موسس انتخاب می شوند.[1]


تبصره3:


1)        تمامی مصوبات جلسات شورای خادمین بایستی مکتوب شده باشد تا قابلیت اجرا داشته باشد.


2)        اولویت اجرا با مصوباتی است که دارای تاریخ موخـر می باشد.[2]


3)        تصمیم گیری در هیئت بصورت مشورتی است و بهترین ایده با رای اکثریت (نصف + یکنفر) انتخاب و بمرحله اجرا گذاشته میشود.


حداقل وظایف و اختیارات:


1)        مدیریت اجرای فعالیت های موضوع هیئت


2)        تشکیل جلسات هفتگی هیئت


3)        پذیرش استعفا: جهت پذیرش استعفای هر یک از اعضای شورای خادمین باید حداقل 15 روز زودتر به شورا اعلام نماید.


4)        عزل: هر یک از اعضای شورای خادمین با اکثریت آراء (نصف + یکنفر) این شورا و تایید سرپرست عزل می شود.


 


ماده8 : منابع مالی


1)        هدیه ، اعانه و هبه اشخاص حقیقی و حقوقی اعم از داخلی ، خارجی ، دولتی و یا بخش خصوصی


2)        وجوه حاصل از فعالیتهای انجام شده در چارچوب موضوع فعالیت، اهداف و اساسنامه هیئت


3)        دریافت وام و اعتبارات از موسسات مالی و اعتباری و بانکها


تبصره 6: 


به منظور گزارش شفاف عملکرد مالی، هیئت فقط مجاز به داشتن یک شماره حساب بانکی دو امضایی می باشد.


 


ماده9 : سرمایه


سرمایه هیئت به پیوست(لیست اموال) آمده است.


 


ماده10 : حق امضاء اسناد و اوراق بهادار


امضاء همه اسناد و اوراق بهادار هیئت توسط سرپرست هیئت به عنوان حق امضای ثابت و مسئول امور مالی بعنوان حق امضای دوم و یا بازرس بعنوان حق امضای سوم انجام می گیرد که به همراه مهر هیئت معتبر خواهد بود.


 


ماده11 : نشانی


نشانی مکان ثابت هیئت عبارت است از:


مشهد مقدس ـ قاسم آباد ـ امامیه20 ـ مسجد و مجتمع فرهنگی  ولی عصر(عج)


 


 


ماده12 : تغییر مفاد اساسنامه


به درخواست اکثریت اعضای هیات موسس (نصف بعلاوه یکنفر) امکانپذیر است.


تبصره 7:


همه اعضای هیات موسس باید تغییرات اساسنامه را امضا نمایند.


 


ماده13: انحلال و تسویه


1/13 انحلال:


مواردی که منجر به انحلال هیئت می گردد عبارت است از:


1)        درخواست دوسوم3/2 اعضاء هیات موسس


2)        رای انحلال توسط مراجع قضایی


2/13 تسویه:


در صورت انحلال هیئت همه دارایی های آن به پیشنهاد هیات موسس در اختیار امور فرهنگی مساجد و سایر هیئات قرار می گیرد.


 


ماده14 : جمع بندی


این اساسنامه در 14 ماده و 7  تبصره و 2 پیوست در تاریخ 12/3/1390 تنظیم و در 21/2/1391 بازخوانـی گردید و به تایید همه اعضای هیات موسس رسید.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۲۰
امیرحسین ...

نظرات  (۳)

عنوان: درس اخلاق 92/12/29 
29/12/1392 


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بیته الأطیبین الأنجبین سیّما بقیّة الله فی العالمین بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّءُ الی الله!»
هر چند ایام عزاداری حضرت فاطمه زهرا(صلوات الله و سلامه علیها) است و ایام سوگ و ماتم آن حضرت است; ولی بهره‌های معنوی برای همیشه از طرف خدای سبحان داده می‌شود. در آستانه سال جدید 1393 هجری شمسی هستیم؛ از سه راه می‌توان استجابت دعا را به دست آورد: یکی اینکه ذات اقدس الهی خود را به عنوان رحمان, رئوف, منّان, حنّان و سایر اسمای حسنا معرفی کرد که راه دعوت ماست; یعنی خدا را از این راه بخوانیم, اگر ما دلیل دیگری نداشتیم که دعا مستجاب است، همین اسمای حسنای خدای سبحان بهترین دلیل بود که اگر چیزی را از حضرتش طلب کنیم رد نمی‌کند، زیرا رحمان است و حنّان است و منّان است؛ این دلیل اول.
 دلیل دوم اینکه باری‌تعالی به ما دستور داد که از حضرتش چیزی بخواهیم فرمود: ﴿ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُمْ﴾،[1] اینکه فرمود بخوانید من استجابت می‌کنم؛ یعنی این راه باز است، گرچه ما چه بدانیم و چه ندانیم فقط از خدا مسئلت می‌کنیم. برابر آیه سوره مبارکه «الرحمن» که فرمود: ﴿یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[2] هر موجودی از خدا سؤال می‌کند، برای اینکه هر موجودی نیازمند است و می‌داند که تنها مبدیی که نیاز او را می‌داند و می‌تواند برآورده کند خداست و همه از او سؤال می‌کنند, فرشته‌ها از او سؤال می‌کنند, زمینی‌ها از او سؤال می‌کنند ﴿یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ و خداوند هم ﴿کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی‏ شَأْنٍ﴾[3] در هر ظهوری فیض جدید دارد به همه سؤال‌ها پاسخ می‌دهد و به ما هم فرمود: ﴿ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُمْ﴾؛ از من بخواهید، من اجابت می‌کنم. 
دلیل سوم روایاتی است که در فرصت‌های مناسبی وارد شده است که در شب‌های مبارک, روزهای مبارک, شب‌های جمعه, روزهای جمعه, فراغت‌های مناسبی که دستورهای خاص در مورد آن رسیده است، اینها دلیل سوم هست که خدا خواسته‌های ما را برآورده می‌کند.
در جریان تحویل سال هم طبق برخی از روایات به ما دستور دادند که بگوییم ای خدایی که همه شب‌ها و روزها را تدبیر می‌کنی و همه حال‌ها را تو تغییر می‌دهی, قلب‌ها و چشم‌ها را تو زیر و رو می‌کنی, حال ما را به بهترین وجه منقلب کن! «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَال»[4] این سه راه برای همه ما روشن است که چیزی را از خدا بخواهیم، یقیناً برآورده می‌کند.
نکته اساسی آن است که در بسیاری از این دعاها کلمه جمع به کار برده می‌شود؛ یا می‌گوییم مشکل ما را حل کن یا می‌گوییم هر کسی مشکلی دارد حل کن. این دعاهای ماه مبارک رمضان که دارد «اللَّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیَان» «اللَّهُمَّ رُدَّ‌ کُلَّ غَرِیب»، «اللَّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَرِیض»[5] این دعا آن‌قدر عام است که می فرماید خدایا هر کسی مشکلی دارد مشکلش را حل کن! یا می‌گوییم خدایا «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لَنَا, اللَّهُمَّ اقض دیننا, اللَّهُمَّ اقض حوائجنا». آن‌جا که می‌گوییم خدایا مشکل ما را حل کن، نه یعنی خانواده ما, نه یعنی اهل شهر ما, نه یعنی اهل کشور ما، بلکه جامعه اسلامی و از آن طرف جامعه انسانی. ما از آن جهت که مسلمانیم یا از آن جهت که انسانیم هر مشکلی که داریم تو مشکل ما را حل کن! اگر ذات اقدس الهی مشکل جامعه اسلامی را حل کند این «الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَی عَلَیْهِ‌»[6] خودش را نشان می‌دهد و اگر مشکل انسانی را حل کند آن مشکلات بین‌المللی هم حل می‌شود. اینکه در دعای تحویل سال می‌گوییم حال ما را منقلب کن نه یعنی تنها اعضای خانواده ما را یا همشهریان ما را یا کشور ما را؛ یعنی جامعه اسلامی, امّت اسلامی; بلکه جامعه انسانی، همه اینها را متحوّل کن. ما اگر بخواهیم خوب زندگی کنیم باید اهل جامعه ما خوب باشند؛ اگر همه‌شان اهل صلاح و فلاح بودند, اهل حجاب و عفاف بودند ما مشکلی نداشتیم؛ اگر همه امین بودند و در امانت زندگی می‌کردند ما راحت بودیم؛ وقتی ما راحتیم که جامعه راحت باشد. مسئله تحویل حال فرصت مناسب و بسیار خوبی است که از خدا بخواهیم همه ما را اصلاح کند. آن وقت ما دیگر مشکلی از نظر امانت, از نظر امنیت, از نظر بیکاری و از نظر بی‌شغلی نخواهیم داشت؛ فرصت دعا این است، «حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَال».
مطلب چهارم این است که آن برای اوحدی و خیلی از افراد برجسته است؛ آنها در دعاها دیگران را بر خودشان مقدّم می‌دارند و نامی از خودشان نمی‌برند. مرحوم مفید(رضوان الله علیه) نقل می‌کند که برخی از اصحاب در عصر روز عرفه در سرزمین عرفات که هم زمان, زمان پربرکتی است و هم آن زمین, زمین استجابت دعاست، بعدازظهر عرفه و در همین سرزمین عرفات، بعضی از اصحاب مشغول دعا و مناجات بودند که این دو چشمشان از بس گریه کردند مثل دو کاسه خون بود و تمام دعاهای آنها برای برادران ایمانی بود؛ آن شخص گفت ما هیچ چیزی برای خودمان نخواستیم، وقتی که جامعه ما جامعه اسلامی شده باشد, جامعه ایمانی باشد, رشد داشته باشد, اشتغال باشد, کار باشد, حجاب و عفاف باشد و ازواج به موقع باشد، همه راحتیم. گفتند چرا این‌قدر به خودت زحمت دادی خدا «ارحم الراحمین» است این چشمان تو را که ما می‌بینیم آن‌قدر اشک ریختی که سرخ شده، گفت همه این اشک‌ها را برای دوستانم و برادران ایمانی‌ام ریختم. این ﴿وَ یُؤْثِرُونَ عَلی‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ﴾؛[7] ـ سوره مبارکه حشر ـ همان‌طوری که در مسائل مالی گفتند دیگران را بر خودشان مقدّم داشتند، در دعاها هم همین‌طور است؛ اما در مسائل مالی ممکن است کسی مثل اصحاب صدر اسلام, انصار که مال خودشان را به مهاجرین می‌دادند، خودشان در زحمت بودند؛ ولی در دعاها این‌طور نیست که اگر ما برای دیگران دعا کنیم، برای خودمان دعا نکنیم و دعای ما مستجاب نشود؛ اگر برای دیگران بخواهیم از درگاه خدای کریم و منّان به ما هم خواهند داد، او آن‌قدر کریم و بخشنده و بزرگوار است که نخواسته می‌دهد؛ این راه چهارم بهترین راه است.
من مقدم همه شما عزیزان مخصوصاً جوان‌ها را گرامی می‌دارم، امیدواریم که در مراسم تحویل سال که دعاها مستجاب است با قلب صاف و پاکی که دارید، امر فرج ولیّ‌مان وجود مقدس امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را از خدا مسئلت کنیم, حفظ نظاممان, حفظ رهبرمان را, حفظ مملکتمان, حفظ مراجعمان را, حفظ جوان‌هایمان را همه را از ذات اقدس الهی مسئلت کنیم. روح مطهر امام راحل و شهدا هم مشمول عنایت ویژه الهی قرار بگیرد و از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم امام راحل, مراجع ماضین, شهدای انقلاب و جنگ را با انبیا محشور بفرماید! بیداری اسلامی خاورمیانه را به مقصد نهایی برساند! مشکلات مملکت مخصوصاً بخش اقتصاد و مسکن و ازدواج جوان‌ها را حل بفرماید! فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت قرار بدهد! این کشور ولیّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر گزندی محافظت بفرماید!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


[1]. سوره غافر, آیه60.
[2]. سوره الرحمن, آیه29.
[3]. سوره الرحمن, آیه29.
[4]. زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، ص328.
[5]. المصباح(کفعمی)، ص617 و 618.
[6]. من لا یحضره الفقیه, ج4, ص334.
[7]. سوره حشر, آیه9.
93/01/07 
7/1/1393 



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بیته الأطیبین الأنجبین سیّما بقیّة الله فی العالمین بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّءُ الی الله!»
مقدم شما برادران و خواهران ایمانی را گرامی می‌داریم. در این سال نو که در آستانه شهادت صدیقه کبرا فاطمه زهرا(صلوات الله و سلامه علیها) است، امیدواریم برکات فراوانی نصیب ملت و مملکت اسلامی شود و همه از کوثر آن حضرت بهره‌ها ببریم!
راه‌های فراوانی در مسائل اخلاقی مطرح است که از آن راهها هم به علم می‌رسیم و هم به عمل صالح; ولی آنها که راهیِ این راه بودند، این راه را همچنان ادامه دادند و می‌دهند و راهنمای یکدیگرند، فرمودند که بهترین راه چه در بخش علم و چه در بخش عمل, معرفت نفس است. انسان اگر گوهر ذات خود را بشناسد، هم در علوم به بسیاری از معارف دسترسی پیدا می‌کند و هم در اخلاق. هم گفتند: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»[1]‌ که این مسئله توحید است ـ فعلاً مورد بحث نیست ـ و هم به ما فرمودند: «مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیْهِ شَهَواتُهُ»؛[2] این بیان نورانی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) است که فرمود اگر کسی ارزش خود را بداند، جریان شهوت و غضب برای او بی‌ارزش خواهد بود. وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) که در حقیقت سخنگوی دین است در چند جمله و به عبارت‌های گوناگون فرمود که شما به اندازه بهشت می‌ارزید، اگر خود را به غیر بهشت فروختید مغبون هستید «إِنَّهُ لَیْسَ لِأَنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةَ فَلاَ تَبِیعُوهَا إِلاَّ بِهَا»[3] هم برای بدنِ ما قیمت‌گذاری کردند و هم برای روح ما; بدن ما به اندازه بهشت جسمانی و روح ما به اندازه بهشت روحانی می‌ارزد. هم بهشت جسمانی بها می‌خواهد, کالا می‌خواهد و هم بهشت روحانی. فرمود اگر شما این بدنتان را به کمتر از بهشت جسمانی فروختید مغبون شدید و همچنین اگر روحتان را به کمتر از بهشت روحانی فروختید مغبون شدید، «فَلاَ تَبِیعُوهَا إِلاَّ بِهَا». پس اگر کلّ دنیا را به کسی دهند و او را وادار کنند که مسیر دین را عوض کند او مغبون می‌شود، زیرا جانش به اندازه بهشت می‌ارزد. بنابراین بیشترین و مهمترین و ضروری‌ترین کار این است که ما از حقیقت خود غفلت نکنیم؛ اگر حقیقت ما برای ما روشن شد، چون یک موجود فقیریم و ذاتاً به خدا مرتبطیم، خدا را خواهیم شناخت؛ هر وقت خواست جان ما را بگیرد، ما غفلت و غیبت نداریم، راحتیم و اگر حقیقت جانمان را شناختیم، دیگر می‌شویم «امّاره بالخیر» نه «امّاره بالسوء». در درون ما گوهری است که ما را به خوبی دعوت و امر می‌کند، چطور کسانی که خود را نشناختند گرفتار «امّاره بالسوء» هستند؟ این نفس «امّاره بالسوء» که انسان را به بدی امر می‌کند چیست؟ این شأنی از شئونی نفس است، اگر کسی بتواند آن را تهذیب کند و رهبری را به دست عقل و فطرت بسپارد، این می‌شود «امّاره بالخیر», «امّاره بالحسن» و دیگر «امّاره بالسوء» نیست؛ آن‌گاه به آسانی انسان راه خیر را طی می‌کند. این بیان نورانی حضرت امیر برای آن است که ما امیرمان را عوض کنیم، این «امّاره بالسوء» را برداریم و «امّاره بالحسن» را جایش بگذاریم؛ البته «امّاره بالحسن» جای او محفوظ بود و اساس کار همان «امّاره بالحسن» بود. ذات اقدس الهی با این نظام ما را آفرید و فرمود: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾؛[4] این فطرت عقل ما را به خوبی دعوت می‌کند, ما را به نیکی دعوت می‌کند، لکن ما آمدیم این «امّاره بالحسن» را دفن کردیم ﴿قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها﴾[5] و آن «امّاره بالسوء» را به جای آن نشاندیم. کارهای اخلاقی, بحث‌های اخلاقی و گفتگوهای اخلاقی برای آن است که ما صاحب اصلی را به جای خودش برگردانیم، غدیر را غدیر کنیم و دیگر سقیفه را به جای غدیر ننشانیم. فرمود این «امّاره بالحسن» است و اگر کسی راهی این راه شد، چون پیرو ائمه(علیهم السلام) است و گرچه هرگز به مقام آنها نمی‌رسد؛ ولی در بسیاری از کمال‌ها شبیه آنهاست.
یک بیان نورانی از امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) است که خودش را معرفی می‌کند و مشابه آن بیان را هم درباره شاگرد خودش که مالک اشتر است دارد. وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) درباره خودش فرمود: «یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لا یَرْقَی إلَیَّ الطَّیْرُ»؛[6] فرمود من آن کوه بلندی‌ هستم که کسی نمی‌تواند مرا فتح کند، چون مستحضرید هر کسی هم کوه‌پیما باشد و بخواهد قلّه را فتح کند، آن قلّه‌هایی که به آسمان رفته است قابل فتح نیستند؛ پرنده‌ها هم همین‌طور هستند. پرنده‌ها اکثراً در سه هزار متر, چهار هزار متر, پنج هزار متر یا مثلاً قلّه‌ای داشته باشیم که هزارها متر ارتفاع داشته باشد، پرنده هم نمی‌تواند در آنجا پَر بکشد؛ فرمود من آ‌ن‌قدر بلندم که هیچ پرنده‌ای نمی‌تواند پَر بکشد و بالای من بنشیند، فکر هیچکسی هم پرواز کند و بخواهد به قلّه ولای من برسد مقدورش نیست «یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لا یَرْقَی إلَیَّ الطَّیْرُ فَسَدَلْتُ دُونَها ثَوْباً». 
بسیاری از شماها در جایی زندگی می‌کنید که سلسله جبال زاگرس یا البرز یا کوه‌های دیگر هست، می‌بینید که در سال چندین مرتبه باران می‌آید و همه این کوه‌ها باران را تحمل می‌کنند، به دامنشان می‌ریزند و هیچکدام سیل نیست، گاهی اتفاق می‌افتد و در جایی سیلی راه می‌افتد، مگر هر کوهی سیل دارد؟! امّا قلّه دماوند و سلسله جبال البرز شیارهای فراوانی بین اینها و بین خود قلّه است، بعضی از قسمت‌های کوه و دامنه قلّه دماوند مستقیماً با خود قلّه رابطه دارد؛ آن‌جا هر وقت یک باران تند بیاید سیل است، برای اینکه چند هزار متر را باید بشوید و بیاورد. مگر هر کوهی سیل دارد؟! مگر از هر عالِمی نهج‌البلاغه که سیل علم است ریخته می‌شود؟! فرمود از من سیل علم ریخته می‌شود «یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ»، همین تعبیری که فرمود: «لا یَرْقَی إلَیَّ الطَّیْرُ»؛ هیچ پرنده‌ای نمی‌تواند پَر بکشد و بالای من بیاید یا این قلّه مرا فتح کند که آن را درباره بعضی از اصحاب خودش هم فرمود، چون اینها جزء مقامات نازل علی‌بن‌ابی‌طالب(سلام الله علیه) است؛ آن مقامات عالی که «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»[7] و مانند آن را فرمود, آن را که درباه دیگران نمی‌شود گفت؛ اما این مقدار ارتفاع و قلّه را درباره مالک و امثال مالک فرمود. مالک اگر کوه بود «فعل» بود و اگر جبل بود «سلب» بود «لاَ یَرْتَقِیهِ الْحَافِرُ وَ لاَ یُوفِی عَلَیْهِ الطَّائِرُ»؛ یعنی هیچکسی که اهل قلّه‌پیمایی است نمی‌تواند به قلّه فکری و دینی مالک برسد و هیچ پرنده‌ای هم نمی‌تواند به اوج فکر مالک برسد اینها شاگردان او هستند، پس این مقام‌ها برای دیگران هم ممکن است؛ یعنی انسان اگر پیرو این خاندان باشد، از علوم اینها استفاده کند و از اخلاق اینها استفاده کند، آن‌قدر علوم از اینها ریزش می‌کند که به منزله سیل است، فرمود: «لاَ یَرْتَقِیهِ الْحَافِرُ» کسی که پابرهنه است و بخواهد اوج مقام مالک را طی کند مقدورش نیست، هر کسی نمی‌تواند قلّه دماوند یا بزرگ‌تر از قلّه دماوند را فتح کند «وَ لاَ یُوفِی عَلَیْهِ الطَّائِرُ». بنابراین آن بیانات نورانی که از ائمه(علیهم السلام) رسیده است چه در بخش معرفت نفس که برکت توحیدی دارد «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» و چه در بخش معرفت نفس که برکت اخلاقی دارد فرمود: «مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیْهِ شَهَواتُهُ» اینگونه از مسائل را طی کند می‌تواند گوشه‌ای از علوم آنها را داشته باشد و گوشه‌ای از اعمال آنها را داشته باشد، چه اینکه وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) بخشی از مقامات عالی خود را برای بعضی از شاگردان خودش هم ثابت کرد که فرمود اگر کوه بود که خیلی استوار بود و هیچکسی نمی‌توانست به اوج فکر مالک برسد و هیچ پرنده‌ای نمی‌تواند به اوج معرفت مالک بار یابد، این راه رفتنی است.
غرض آن است که اگر برای ائمه(علیهم السلام) مقاماتی است، آن مقامات دو قسم است: یک قسم مخصوص خود آنهاست به عصمت اینها, به اعجاز اینها و به ولایت مطلقه اینها وابسته است که مقدور دیگران نیست، اما بسیاری از مقامات نازله اینها مقدور شاگردانشان هم هست؛ عده‌ای هم به این راه علاقه‌مند شدند و این راه را پیدا کردند و مورد امضای این ذوات قدسی شدند؛ یعنی وجود مبارک حضرت امیر امضا کرده است که فلان کس به این مقام رسیده است، الآن هم وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) می‌تواند امضا کند که فلان شخص در اثر علم صائب و عمل صالح به این‌جا رسیده است. امیدواریم خدای سبحان این توفیق را نصیب همه حوزویان و دانشگاهیان و شما برادران و خواهران و عموم ملت مسلمان قرار دهد تا از کوثر فاطمی همه بهره‌های فراوان ببریم.
من مجدداً مقدم شما را گرامی می‌دارم و این ایام را به پیشگاه ولیّ عصر(ارواحنا فداه) تعزیت عرض می‌کنیم و از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم امر فرج ولیّ‌اش را تسریع بفرماید! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملکت ما را در سایه ولیّ‌اش حفظ بفرماید! روح مطهر امام راحل و شهدا را با انبیای الهی محشور بفرماید! این طلبه شهید که در راه امر به معروف و نهی از منکر به شهادت رسیده است با شهدای کربلا محشور بشود! به خانواده‌های معظّم ایشان خدای سبحان صبر جمیل عطا بفرماید! بیداری اسلامی خاورمیانه را ـ ان‌شاءالله ـ خدا به مقصد نهایی برساند! روح مطهر امام راحل و شهدا را از همه ما خشنود بفرماید! خطر بیگانگان مخصوصاً استکبار و صهیونیسم را به خود آنها برگرداند! جوانان ما و فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت قرار بده!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


[1]. عوالی اللئالی, ج4, ص102.
[2]. نهج البلاغه, حکمت499.
[3]. نهج البلاغه, حکمت456.
[4]. سوره شمس, آیات7 و8.
[5]. سوره شمس, آیه10.
[6]. نهج البلاغه, خطبه3.
[7]. نهج البلاغه, خطبه189.
 
عنوان: درس اخلاق 93/01/21 
21/1/1393 


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم 
الحمد لله ربّ العالمین و الصلاة و السلام علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بیته الأطیبین الأنجبین سیّما بقیّة الله فی العالمین بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّءُ الی الله!
مقدم شما بزرگواران حوزوی و دانشگاهی, برادران و خواهران قرآنی و بزرگواران شورای عالی استان‌ها و ریاست محترم این شورا و همه عزیزان را گرامی می‌داریم.
در آستانه میلاد سیّده کبرا(سلام الله علیها) هستیم, میلاد پر برکت آن حضرت را به پیشگاه ولیّ عصر(ارواحنا فداه) تبریک عرض می‌کنیم. از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم که نظام ما, مسئولین ما, ملت و مملکت ما را مشمول ادعیه زاکیه آن حضرت قرار بدهد!
در نوبت‌های قبل به این نتیجه رسیدیم که آنچه در نهادِ خارجِ بدن تنظیم می‌شود, مسئول نظم علمی در درون خود انسان است .آنها که این خلیفه الهی را به خوبی شناختند سعی کردند, هم امین باشند و هم علیم; خدا این گوهر ذات را پاک و کریمانه آفرید و تحویل ما داد, ما هم باید هنگام مرگ این جان را پاک و کریمانه تحویل الهی بدهیم, هیچ آلودگی جهل و جهالت در آن نبود, فرمود: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[1] و هیچ تیرگی و تاریکی‌های عصیان و تبهکاری در آن نبود, فرمود: ﴿لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ﴾,[2] ما هم هنگام مرگ باید این جانِ طیّب و طاهرِ کریم را به ذات اقدس الهی تحویل بدهیم, او هم فرمود: ﴿أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ﴾.[3] از آن جهت که فرمود, انسان با فطرت توحیدی خلق شد, ما نه باید خود را شریک خدا بدانیم, نه برای دیگران شرکت بورزیم؛ موحّدانه زندگی کردن, روح را طیّب و طاهر نگه می‌دارد. فرمود من شما را بزرگوار خلق کردم, شما کاری نکنید که از عظمت شما بکاهد. این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که فرمود: «مَن هانت علیه نفسه أمّر علیه لسانه»،[4] ناظر به همین است. فرمود: اگر کسی کریم نبود, انسانی بود که کرامت خود را از دست داد, تحت امارت زبان خود قرار می‌گیرد, هر چه زبان او خواست می‌گوید, هر چه قلم او خواست می‌نویسد, هر جایی که پای او خواست می‌رود. مبادا کسی زبان او, قلم او, قدم او بر او امارت کند. شما کریم هستید همه اعضا و جوارح را در اختیار خود داشته باشید. پس ما موظّفیم روح طیّب و طاهر و موحّدی که از خدا تحویل گرفتیم, یک; کریم و بزرگواری که از خدا تحویل گرفتیم, دو; تحویل هم بدهیم. خدای سبحان, نه تنها ما را در آفرینش, کریم و بزرگوار قرار داد, ما را در مدرسه کرامت هم تربیت کرد.
مستحضرید اوّلین بخش از آیات قرآن کریم, همان شش آیهِ اولِ سوره «علق» است که در این بخش‌های اوّلی به ما فرمود, بیایید در مدرسه کرامت ثبت‌نام کنید, این‌جا یک معلّم کریم درس می‌دهد. اگر گفتند در فلان کلاس, مهندس تدریس می‌کند; یعنی درس هندسه می‌دهد, اگر گفتند فقیه تدریس می‌کند; یعنی درس فقه می‌دهد, اگر گفتند کریم تدریس می‌کند; یعنی درس کرامت می‌دهد و اگر فرمودند «اکرم» تدریس می‌کند; یعنی کسی تدریس می‌کند که بالاترین مرحله کرامت را یاد می‌دهد: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ ٭ الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾،[5] این گواه آن است که ما را به کلاس کرامت دعوت کردند, اگر گفتند خدای اکرم تدریس می‌کند; یعنی درس کرامت می‌دهد. بنابراین گذشته از اینکه خلقت ما کریمانه است, خیلی بزرگوارانه ما را آفریدند, در مدرسه کرامت هم ما را تربیت کردند. این قرآن درس کرامت می‌دهد و اگر کسی کریم بود, همه اعضا و جوارح او تحت امر او هستند, هرگز تحت امر هیچ عضوی قرار نمی‌گیرند; قهراً در درون او, نه آمر به منکر و ناهی از معروف وجود دارد و نه دلاّل‌بازی در درون او هست. این معنا را هم بارها عنایت فرمودید, اگر در کشوری می‌گویند ما سه قوّه داریم, این قوا از هم جدا هستند, وظیفه هر قوّه مشخص است, این را از جای دیگر نگرفتند, این را از درون فطرت انسان گرفتند. خدای سبحان در درون ما سه نیروی جدا آفرید, یک واحد هماهنگ‌کننده گذاشت؛ یک بخش مربوط به اندیشه و تقنین و قانون‌شناسی و قانون‌گذاری است, بخشی مربوط به اجرا و عملیات است, بخشی هم مربوط به داوری است که از این سه نیرو به عنوان قوّه تَقنین, قوّه اجرا, قوّه قضا یاد می‌شود; یعنی ما یک قوه مقنّنه داریم, یک قوه مجریه داریم و یک قوّه قضائیه داریم و یک واحد هماهنگ‌کننده داریم که آن جان آدمی است, ما را با این ساختار آفریدند. اگر در طیّ این چهار هزار سال یا بیشتر, مسئله تفکیک قوا مطرح است, تثلیث قوا مطرح است، آن را از همین دستگاه درون ما گرفتند. خدای سبحان به ما عقل نظر داد که با آن, اندیشه‌ها را سامان ببخشیم; خواه متعلَّق اندیشه, حکمت نظری باشد, خواه حکمت عملی, خواه مسائل «بود و نبود» باشد, خواه مسائل «باید و نباید»، همه را عقل نظر درک می‌کند، اندیشه را عقل نظر دارد؛ این‌چنین نیست که حکمت عملی را عقل نظر درک می‌کند و حکمت عملی را عقل عملی، عقل عملی, نیروی اجرایی است نه نیروی درک؛ گرچه شعب عالیه نفس از آن جهت که مجرّدند با ادراک همراه‌ هستند; ولی اندیشه‌ها به عقل نظر برمی‌گردد, همه آنچه به علم و دانش است, مربوط به قوّه نظری است, چون درک می‌کند، پس قانون‌گذاری برای اوست. متولّی ادراک که مشخص شد, متولّی اجرا هم مشخص است که فرمود, عقل عملی عهده‌دار اجراست که «عُبد به الرحمن و اکتسب به الجنان».[6] آن نیروی اجرایی باید کاری کند که خدا را عبادت کند و با این بهشت را کسب کند، هر کاری که می‌کند, مطابق با دستور خدا و رضای الهی باشد, این بخش اجرا. یک نیروی سومی هم در دستگاه درون ماست که این نیروی قضایی آنچه را عقل نظر تصویب کرده است به عنوان قانون و آنچه را عقل عمل اجرا کرده است به عنوان قوّه مجریّه, این بین تصویب شده و اجرا شده، داوری می‌کند, تصدیق می‌کند؛ اگر مصوّبات خوب اجرا شد، انسان می‌شود مطمئن, خوشحال و راضی و اگر مصوّبات خوب اجرا نشده, نفس لوّامه انسان را سرزنش می‌کند، یک خودخوری در درون شروع می‌شود, افسردگی پیدا می‌شود که چرا من بد کردم; این کار به عنوان دستگاه قضا در درون ما هست, تثلیث قوا, یک; تفکیک قوا, دو; آنها را که معرفت نفسی داشتند, همین را از درون به بیرون آوردند, سه.
گاهی در درون انسان دلاّل‌بازی پیش می‌آید و این قوا مشکلات فراوانی برای یکدیگر ایجاد می‌کنند. یک نیروی دلاّلی به نام نفس مسوّله است, این نفس مسوّله که خطر آن در چند بخش قرآن کریم روشن شد, کار آن دلاّل‌بازی است, این یک روانکاو خوبی است، چون این نفس در درون ما از ما باخبر است که ما به چه چیزی علاقه‌مندیم, به چه چیزی علاقه نداریم. هر چیزی مورد علاقه ماست را لیست می‌کند, یک; اینها را به عنوان زَر ورق در جلوی چشم ما نگه می‌دارد, دو; همه آن زباله‌ها را پشت این زَر ورق پنهان می‌کند, سه; این را به صورت یک تابلوی زرّین به ما نشان می‌دهد, چهار; ما مبتلا به کار او می‌شویم, پنج; نتیجه آن، یا برادر را به چاه انداختن است, یا گوساله‌پرستی را راه‌اندازی کردن. هم یعقوب(سلام الله علیه) به فرزندانش فرمود: این کاری که شما کردید این دلاّل‌بازی نفس مسوّله بود: ﴿سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ اَمراً﴾؛[7] هم سامری در آن گوساله‌پرستی گفت: ﴿سَوَّلَتْ لی‏ نَفْسی﴾.[8] تسویل غیر از امر به سوء است; وقتی این دلاّل, دلاّلی کرد، انسان را فریب داد و انسان در جبهه جنگ درون شکست خورد, آن دشمن نمی‌خواهد انسان را از پا در بیاورد, آن دشمن بیرونی است که ممکن است به این فکر باشد کسی را بکُشد, ولی دشمن درونی و همچنین ابلیس, کارِ او این نیست که کسی را بکُشد، بلکه کار او اسیرگیری است نه قتل. شیطان قاتل نیست اسیرگیر است; چون گفت: ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾;[9] من, حَنک و تحت حنک همه را طلب می‌کنم. این اسب‌سوارها که سوارکار مسلّطی هستند، آنها احتناک می‌کنند که در سوره «اسراء» فرمود: ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾؛ یعنی حنک, تحت حنک, دهنه, افسار اسب را می‌گیرم و بر آنها مسلّط می‌شوم، سواری می‌خواهم, این کار شیطان است، تهدید به قتل نکرد و همین شیطان از بیرون و نفس امّاره از درون, اگر پیروز شدند، هرگز به این فکر نیستند که ما را از پا در بیاورند, تمام تلاش و کوشش آنها غارتگری است و آنها از ما دو چیز می‌خواهند: یکی شرع, یکی شرف; اول شرع را از آدم می‌گیرند, انسان را بی‌دین می‌کنند. خیلی‌ها هستند که دین ندارند, ولی با آبرو زندگی می‌کنند, شیطان و نفس به این مرحله بسنده نمی‌کند, شرف و آبرو را از آدم می‌گیرد, آن وقت انسان فقط به درد سطل زباله می‌خورد. کسی که این دو اصل را از دست داد; یعنی شرع و شرف را از دست داد, به درد چه چیزی می‌خورد؟! آن‌که گفت: ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾, ﴿لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ﴾,[10] ﴿لَأُمَنِّیَنَّهُمْ﴾،[11] همه همین است. بنابراین یک دلاّل به نام نفس مسوّله در درون ما هست که این خطرها را قرآن کریم گوشزد کرد, فرمود یک سَمت آن یوسف را به چاه انداختن است, یک سَمت آن هم گوساله‌پرستی را راه‌انداختن است: ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ﴾؛[12] وقتی موسای کلیم(سلام الله علیه) به سامری فرمود: چه کار کردی؟ گفت: ﴿سَوَّلَتْ لی‏ نَفْسی﴾.
همه ما با این خطرها روبه‌رو هستیم؛ اینکه به ما گفتند شبانه‌روز حتماً یک مقدار زمان را برای محاسبه بگذارید و هر کاری که می‌کنید, یک قرنطینه داشته باشید, اول بگویید «بسم الله الرحمن الرحیم», بعد وارد کار بشوید, همین است. این «به نام خدا» قرنطینه است, چیزی انسان می‌خواهد بگوید, بخواهد بنویسد, بگوید خدایا! به نام تو. این قرنطینه باعث می‌شود که انسان کار حرام و مکروه نکند; چون کار حرام و مکروه را که نمی‌شود گفت خدایا! به نام تو; قهراً کارهای ما یا واجب است یا مستحب. درست است «بسم الله» گفتن, ثواب دارند; اما گفتند هر کاری که می‌کنید بگو «بسم الله»; یعنی باید کار طوری باشد که انسان بتواند بگوید خدایا! به نام تو, ما هستیم و این خطر, اگر توانستیم دلاّل را رام کنیم, دیگر کسی به امارت نمی‌رسد تا «امّار بالسوء» باشد. ما «امّار بالحُسن» تأمین می‌کنیم، چرا امّار بالسوء داشته باشیم. اگر دلاّل‌بازی را کنار بگذاریم, ﴿سَوَّلَتْ لی‏ نَفْسی﴾ را کنار بگذاریم, دیگر ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾[13] نخواهیم داشت. می‌گوییم «انّ العقل لامّار بالحسن».
اگر عقل حاکم شد, به جای «امّار بالسوء», «امّار بالحسن» داشتیم؛ طبق بیان نورانی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) به جایی می‌رسیم نماز که از بهترین عبادت‌های خداست از نماز بالاتر می‌شویم, روزه که از بهترین عبادت‌های پروردگار است از روزه بالاتر می‌شویم. این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه که بیان برهانی است, بیان حضرت این است که «خیرٌ من الخیر فاعله شرٌّ من الشرّ جالبه»[14] این دو اصل کلی است. نماز چیز خوبی است نماز بهتر است یا نمازگزار؟ یقیناً نمازگزار بهتر است; چون نماز, اثر اوست, هر مؤثّر از اثرش بهتر است. اگر توانستیم دلاّل‌بازی را کنار بگذاریم امّار بالسوء را معزول کنیم, امّاره بالحسن داشته باشیم آن‌گاه نمازی که می‌خوانیم که این نماز هم ستون دین است, دین را حفظ می‌کند, هم ما نگهبان این ستون هستیم این ستون را حفظ می‌کنیم از کلمات قصار حضرت است که فرمود: «خیرٌ من الخیر فاعله». چه بهتر از این که ما کاری کنیم از نماز بالاتر شویم, نه اینکه بالاتر شویم, فلان جا بنشینیم. اگر بازی نکردیم, اگر راه کسی را نبستیم و بیراهه نرفتیم با نماز و روزه عبادت می‌کنیم, نه با زید و عمرو. ما می‌توانیم آن‌چنان دقیق باشیم که از نماز بالاتر باشیم, از روزه بالاتر باشیم. درست است که نماز ستون دین است; ولی کسی باید این ستون را نگه بدارد یا نه؟ به ما هم گفتند: ﴿أَقیمُوا﴾,[15] نه «اقروأ»; پس می‌توانیم. اگر این برهان عقلی می‌گوید, هر فاعلی از فعل خود بالاتر است; برابر این برهان عقلی, سخن نورانی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) سامان می‌پذیرد که فرمود: «خیرٌ من الخیر فاعله و شرٌّ من الشرّ جالبه»؛ بدتر از دروغ, دروغگوست, بدتر از غیبت, غیبت‌کننده است, بدتر از رشوه‌گیر و اختلاس, راشی و مختلس است که آ‌نها اثر این فرد است. اگر بدتر از کار شرّ, خود صاحب‌کار است; پس هر رذیلتی که برای این گناهان شمرده شده, مبتلایان به این گناه, در این رذیلت از آنها رذل‌ترند. پس ما می‌توانیم به جایی برسیم که نه تنها عمود دین باشیم; بلکه نگهبان عمود دین باشیم.
افراد ملت هم عمود دین هستند؛ آن بیان نورانی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) که در عهدنامه مالک مرقوم فرمود, عصاره آن بیان این است که دین دو ستون دارد: یک ستون عبادی است که «الصلاة عمود الدین»,[16] یک ستون سیاسی, فرهنگی, اجتماعی است که فرمود آن عمود مردم‌ هستند, با جمله اسمیه و با تأکید «إنّ»، در همان نامه حضرت امیر هست: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّیْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِیْن وَ الْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ»,[17] فرمود: تحقیقاً ستون دین اسلامی و نظام اسلامی, مردم هستند, با مردم درست گفتن, خواسته مردم را تأمین کردن, کریمانه با مردم رفتار کردن, خلاف نگفتن, رشوه نگرفتن, اختلاس نکردن, خدمت را عبادت تلقّی کردن, اینها ستون دین را خوب نگه داشتن است. «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّیْنِ», این تعبیر درباره نماز نیامده، با جمله اسمیه با تأکید «إنّ»; «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّیْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِیْن وَ الْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ». اعضای محترم شوراهای استان که حضور دارند, باید این را توجه داشته باشند, سه اصل است که هم برای مجلس شورای اسلامی نافع است, هم برای این بزرگواران, هم برای مؤسسات و نهادهای دیگر؛ ما تا نقشه جامع کشورمان را نداشته باشیم هرگز نمی‌توانیم درباره کشورمان تصمیم هوشمندانه بگیریم, این اصل کلی است. اگر شهرداری نقشه جامع شهر را نداشته باشد, هر ساخت و سازی که دارد, ممکن است در آینده نزدیک به صورت بافت فرسوده در بیاید, آن اصولی که به ما گفتند به عنوان نقشه جامع کشورمان یا قلمرو فعالیتمان باشد; یکی جهان‌دانی است, یکی جهان‌داری و یکی جهان‌آرایی است. ما تا ندانیم در کجا زندگی می‌کنیم و آن را چطور باید حفظ کنیم و چطور باید بیاراییم, هرگز شهردار خوب, عضو شورای شهر خوب نخواهیم بود. ما وقتی نتوانیم خودمان را اداره کنیم, معرفت‌شناسی خودمان را اداره کنیم, هرگز از ما برنمی‌آید که شهر, استان و کشورمان را بدانیم, یک; حفظ کنیم, دو و بیاراییم, سه; اینها را ما باید کاملاً به صورت دقیق عمل کنیم تا مسئولیتمان را به خوبی انجام بدهیم.
این سال را که گفته شد سال اقتصاد و فرهنگ و عزم ملّی است و مدیریت جهادی می‌خواهد. مستحضرید بارها به عرضتان رسید, اقتصاد مقاومتی به این است که جیب ملّت, کیف ملّت خالی نباشد. ملتی که جیب او خالی است و کیف او خالی است و خزانه او خالی است او مقاوم نیست. دین که ما را به زهد دعوت کرده; یعنی از دنیا اعراض بکن, نه طرزی زندگی بکن که زیر بار دیگری بروی. مال را دین معرفی کرد که «المال ما هو؟»، فقر را معرفی کرد که «الفقر ما هو؟». در معرفی مال, در سوره مبارکه «نساء» فرمود: ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی‏ جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً﴾,[18] مال و ثروت ملّی, باعث مقاومت و قیام و ایستادگی ملت است; منظور ایستادنِ فیزیکی که نیست, فرمود: این مال, عامل قیام است, اگر ملتی بخواهد قائم باشد, ایستادگی داشته باشد باید جیب او خالی نباشد, کیفش خالی نباشد; لذا فرمود این مال را به دست سفها نسپرید, کسی که نتواند خوب اداره کند به او مال ندهید: ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی‏ جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً﴾؛ این بیان برای «المال ما هو؟».
 اما «الفقر ما هو؟» مستحضرید در فقه‌اللغهها و کتاب‌های فقهی, فقر را به معنای نداری, معنا نکردند; فقیر, نه یعنی ندار، بلکه فقیر یعنی کسی که ستون فقرات او شکسته است و قدرت قیام ندارد; چون کسی که جیب او خالی است و دست او خالی است، قدرت مقاومت ندارد؛ از این جهت به او فقیر گفتند, مسکین هم به معنای ندار نیست. ما یک فقدان داریم; یعنی نداری, فاقد; یعنی ندار, کسی که مال ندارد به او می‌گویند فاقد, نداشتن; یعنی فقدان; اما اگر کسی در اثر نداشتن, ستون فقرات او شکسته باشد این ملت نتواند قیام کند و مقاوم باشد, این را می‌گویند فقیر و چون کسی که جیب او خالی است, دست او خالی است, کیسه‌ او خالی است, کیف او خالی است, زمین‌گیر است، به او گفتند مسکین؛ کسی که سکونت دارد, ساکن است, قدرت حرکت ندارد. ملتی که دستش خالی است, نه قدرت حرکت دارد; لذا ساکن است, نه قدرت مقاومت دارد; چون فقرات او شکسته است؛ لذا فقیر است. 
یک بیان نورانی باز در قرآن کریم هست؛ اگر شما به روایات اهل بیت(علیهم السلام) مراجعه کنید می‌بینید این ظرائف را به صورت روایات مشخص کردند. دو جای قرآن دارد، کاری که در جاهلیّت بود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ﴾، یکی ﴿نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُمْ﴾[19] یا ﴿نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ﴾؛[20] یکجا خطاب مقدم است، یکجا غایب است, «املاق» را چرا قرآن فقر گفت؟ برای اینکه ملتی که فقیر است, دست او, کیف او, جیب او خالی است, اهل تملّق و چاپلوسی است, این تملّق و چاپلوسی در خیلی از افرادی که دستشان خالی است دیده می‌شود. همین مطلب را وجود مبارک امیرالمؤمنین در یکی از بیانات خود دارد که فقر باعث می‌شود که انسان, چاپلوس به عمل بیاید: «الثناء بأکثر من الاستحقاق ملق»،[21] تملّق, چاپلوسی را حضرت معنا کرد و فقیر هم از این جهت چاپلوس در می‌آید که قرآن فرمود: ﴿خَشْیَةَ إِمْلاقٍ﴾. اگر کسی بخواهد به غرب بگوید نه, به شرق بگوید نه, به هر ابرقدرتی بگوید نه, با هیچ کسی چاپلوسی برخورد نکند، باید دست او پر باشد, جیب او پر باشد.
بنابراین تا یک فرهنگ دقیق عقلی علمی نداشته باشیم, نمی‌دانیم اقتصاد مقاومتی یعنی چه؟ وقتی بدانیم اقتصاد مقاومتی یعنی چه, این کشور به لطف الهی همه چیز دارد, اصلاً تحریم‌ها هیچ اثری نمی‌تواند داشته باشد. الآن ما هفتاد میلیون، تقریباً یک صدم جمعیت دنیا هستیم; چون جمعیت دنیا, هفت میلیارد است, ما بیش از مقدار جمعیّت, امکانات داریم, ما یک صدم مردم دنیا هستیم, ولی ده درصد امکانات به دست ماست. اگر ما مدیریت صحیح داشته باشیم و عزم ملّی داشته باشیم, مدیریت درست داشته باشیم, وجود مبارک حضرت امیر هم ما را تأیید خواهد کرد, ائمه تأیید می‌کنند, این کشور می‌شود کشوری که با اقتصاد مقاومتی روبه‌روست.
یکی از منطقه‌هایی که وجود مبارک حضرت امیر، افرادی را آن‌جا گماشته, منطقه «حیط» است, «حیط» جایی است که کمیل‌بن‌زیاد نخعی از طرف وجود مبارک حضرت, آن‌جا مسئولیتی داشت. اموی غارتگری کردند همین غارتگری‌هایی که الآن شما می‌بینید گوشه و کنار دنیا هست, اموی یک عده افراد را مسلّح کردند آمدند و این منطقه‌ها را غارت می‌کردند و اموال را می‌بردند و افراد را می‌کشتند (قبل از سیّد رضی, کسی کتابی نوشته به نام «الغارات»; تقریباً صد سال قبل از سیّد رضی(رضوان الله علیه) که نهج‌البلاغه را جمع کرد, کتاب خود را نوشت, یکی از مدارک نهج‌البلاغه, همان کتاب الغارات است. الغارات را هم الغارات گفتند، برای اینکه غارت‌هایی که اموی در قلمرو حکومت حضرت امیر(سلام الله علیه) داشتند, آنها را جمع‌آوری کرده و این کتاب به نام الغارات شد.) در کتاب الغارات آمده, همین جایی که به نام «حیط» بود و کمیل(رضوان الله علیه) فرماندار یا بخشدار بود, آمدند زدند و بردند. وجود مبارک حضرت امیر یک نامه گلایه‌‌آمیز نوشت, این نامه در نهج‌البلاغه هست. به کمیل نوشت, ما همه امکانات را به تو دادیم, تو عُرضه این را نداشتی که حفظ کنی. عصاره این نامه این است که بعضی‌ها فقط به درد دعای «کمیل» می‌خورند, نه به درد مسئولیت; وگرنه حضرت امیر برای کمیل خیلی موقعیت قائل شد, خیلی‌ها می‌خواستند, وقت ملاقات خصوصی بگیرند, حضرت فرصت نداشت; ولی دست همین کمیل را از مسجد کوفه گرفت, بیرون برد گفت: «یَا کُمَیْلُ بْنَ زِیَادٍ إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا»,[22] وقت خصوصی به او داد, اسرار را به او گفت, بسیاری از احادیث بلند را که در نهج‌البلاغه آمده به همین کمیل یاد داد; ولی کسی که نتواند حوزه خود را خوب اداره کند, مردم را بشناسد, منطقه را بشناسد, مرز را بشناسد; این مورد نقد حضرت امیر(سلام الله علیه) است. این سه عنصر برای همه هست: جهان‌دانی, جهان‌داری و هم جهان‌آرایی و اگر ما همین امور را در درونمان - ان‌شاءالله - حفظ کنیم، هم کرامتمان و هم فطرتمان را حفظ کردیم؛ «این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست», او خیلی ادّعای بزرگ کرده است; حالا امیدواریم محروم نشویم، «روزی رُخَش ببینم و تسلیم وی کنم».[23] مگر هر کسی هنگام جان دادن, خدا را می‌بیند, ما خیلی آرزو کنیم که حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) را ببینیم, جان را به او تقدیم کنیم و بسیاری از ما وجود مبارک عزرائیل(سلام الله علیه) را نمی‌بینیم, بلکه زیرمجموعه عزرائیل(سلام الله علیه) را می‌بینیم که ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾[24] اینها هستند و گاهی با ما مشکل جدّی دارند: ﴿یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾[25] که در دو جای قرآن دارد؛ هنگام مرگ شما نمی‌بینید که این بیچاره چه می‌کِشد, چه سیلی‌ها می‌خورد, چه مشت‌هایی پشت او می‌زنند: ﴿یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾، اگر خدای ناکرده با این مأموران زیردست عزرائیل(سلام الله علیه) تماس بگیریم, برای ما جان دادن بسیار سخت است و اگر - ان‌شاءالله - آن مقام را پیدا کنیم که با یکی از حاملان عرش; یعنی حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) روبه‌رو شویم, خیلی برای ما بهتر است. بعضی از بزرگان ما; مثل علامه قزوینی اینها برای اینکه رابطه‌ خود را با حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) داشته باشند هر روز مقداری ذکر, دعا, صلوات, عبادتی که می‌کردند تقدیم به پیشگاه عزرائیل(سلام الله علیه) می‌کردند که با آن حضرت رابطه داشته باشند, آن حضرت بیاید که جان را تقدیم آن حضرت کنند. غرض این است که هم مقدور کسی نیست که بگوید: «روزی رُخَش ببینم و تسلیم وی کنم»; اوحدی از اولیای الهی, ممکن است این‌طور باشند که ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها﴾[26] وگرنه اکثری مردم زیرمجموعه ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾ و میانی آنها هستند, زیرمجموعه این پاسخ هستند که گفتند: ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ﴾.[27]
غرض این است که اگر ما این فطرت را به همان اصالت حفظ کنیم, یک; آن کرامتی را که خدا به ما داد حفظ کنیم, دو; در هنگام مرگ راحت هستیم, وقتی مشکل درونی نداشتیم مشکل بیرونی هیچ نخواهیم داشت, در هر بخشی که به ما مسئولیت واگذار شده است، ما برابر توحید و عقل و عدل، هم اداره می‌کنیم, هم تحویلشان می‌دهیم و هم در روز مرگ, کاری که امام(رضوان الله علیه) کرد, گفت: با روح مطمئن, قلب مطمئن و امیدوار, از ملت خداحافظی می‌کنیم. ما هم همان کار را بکنیم و این کار, شدنی است, این‌چنین نیست که انسان نتواند. البته مقداری مراقبت می‌خواهد, اگر اهل شهر یا روستاست, اهل مملکت و اهل شور و اهل مسئولیت‌های دیگر است، اهل حوزه یا دانشگاه است, هر جایی که هست با آبرومندی از قلمرو مسئولیت خود خداحافظی کند, یک نعمت خوبی است که اصلاً بدهکار کسی نباشد: ﴿لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ﴾.[28]
ما امیدواریم ذات اقدس الهی تلاش و کوششی که این ملت کرده است, خون‌های پاکی که شهدا ریختند, شهید چمران‌ها و بزرگواران دیگر که شربت شهادت نوشیدند، تا رسید به این عزیز ما, طلبه شهید خلیلی(رضوان الله علیهم), اینها خون‌های پاکی که در راه اسلام دادند، حشر همه اینها با شهدای کربلا باشد! ولی ما می‌توانیم در کنار سفره اینها بنشینیم و آن دو اصل: اصل فطرت و اصل کرامتمان را حفظ کنیم; آن وقت با آبرومندی این جان عاریت را به صاحب اصلی‌مان تقدیم می‌کنیم.
من مجدداً مقدم شما را گرامی می‌دارم، از مهمانان عزیزمان شورای محترم شهر, ریاست شورا همه قدردانی می‌کنیم، از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم, همه ما را با قرآن و عترت محشور بفرماید!
پروردگارا امر فرج ولیّ‌ات را تسریع بفرما!
نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملکت ما را در سایه ولیّ‌ات حفظ بفرما!
مشکلات دولت و ملت و مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد و مسکن و ازدواج جوان‌ها را به بهترین وجه حل بفرما!
روح مطهر امام راحل, شهدا, شهید چمران, شهید فعال امر به معروف و نهی از منکر علی خلیلی و همه بزرگانی که در این راه شربت شهادت نوشیدند, اینها را با شهدای صدر اسلام محشور بفرما!
بیداری اسلامی خاورمیانه را به مقصد نهایی برسان!
دشمنان و مخالفان نظام مخصوصاً استکبار و صهیونیسم را مخذول و منکوب بفرما!
جوانان ما و فرزندان ما را از بهترین شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت قرار بده!
پایان امور همه ما را ختم به خیر بفرما!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

[1] . سوره شمس، آیه 7 و 8.
[2] . سوره اسراء، آیه 70.
[3] . سوره بقره، آیه 40.
[4] . تحف العقول، متن، ص202.
[5] . سوره علق، آیه 3 و 4.
[6] . الکافی (ط ـ جدید)، ج1، ص11.
[7] . سوره یوسف، آیه 18 و آیه 83.
[8] . سوره طه، آیه 96.
[9] . سوره اسراء، آیه 62.
[10] . سوره حجر، آیه 39.
[11] . سوره نساء، آیه 119.
[12] . سوره طه، آیه 88.
[13] . سوره یوسف، آیه 53.
[14] . بحار الانوار، ج 75، ص 37.
[15] . سوره بقره، آیه 43 و آیه 83.
[16] . دعائم الاسلام، ج 1، ص133.
[17] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، نامه 53.
[18] . سوره نساء، آیه 5.
[19] . سوره اسراء، آیه 31.
[20] . سوره انعام، آیه 151.
[21] . نهج البلاغه (للصبحی صالح)، حکمت 347.
[22] . نهج البلاغه (للصبحی صالح)، حکمت 147.
[23] . دیوان حافظ، غزل 351
[24] . سوره انعام، آیه 61.
[25] . سوره انفال، آیه50; سوره محمد، آیه 27.
[26] . سوره زمر، آیه 42.
[27] . سوره سجده، آیه 11.
[28] . سوره اعراف، آیه 85؛ سوره هود، آیه 85.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی